مجيد حاجي سلطاني- خليج فارس قديمي ترين و کهن ترين آبراهي است که تاکنون شناخته شده و در طول تاريخ شاهد بسياري از تمدنها همچون عيلام، آشور، سومر و بابل و... بوده است. ساکنان اين درياي قديمي نيز به احتمال زياد نخستين انسانهايي بودند که با دريا و هنر دريانوردي آشنا شده و از اين راه موجب پيدايش و رشد وتوسعه روابط فرهنگي و بازرگاني ميان تمدنهاي همجوار آن شده اند. در مقاله حاضر با استفاده از پژوهشها و مطالعات کتابخانه اي، سير تاريخ و تمدن خليج فارس و همچنين نقش مهم و تاريخي اين درياي کهن در توسعه روابط بازرگاني و اقتصادي و سياسي و فرهنگي در منطقه به اختصار مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.
پيشينه ي درياي پارس
من اهوارا مزدا، آبها را بر مردارها و دخمه ها و
بازمانده هاي چرکين و استخوانها روان مي کنم.
آنگاه من، اهورا مزدا، آبها را پنهاني باز مي گردانم.
من اهورا مزدا، آبها را به درياي پوئي تيک (خليج
فارس) باز مي گردانم.
(فرگرد 5، شماره 18، ونديداد اوستا)
آبهاي جنوب ايران از درياي سرخ تا کرانه هاي سند در پاکستان، در آثار تاريخي و جغرافيايي درياي پارس ناميده شده است. بخشي از اين آبها که از تنگه هرموز بسوي باختر تا پيوستنگاه اروندرود و بهمن شير کشيده شده، خليج فارس نام دارد و بخشي ديگر که از تنگه هرموز بسوي خاور تا پيوستنگاه رود سند ادامه دارد، درياي مکران يا درياي عمان ناميده مي شود. (افشار سيستاني، 1381، ص 13)
با استناد به نوشته هاي استاد عباس اقبال آشتياني، محدوده جغرافيايي خليج فارس مدتها قبل از آنکه اقوام کلداني و عيلامي در جلگه هاي عراق و خوزستان کنوني ساکن شوند و حکومت و دولت و تمدن بوجود آورند، از حدود شهرهاي سنجار و سامره و هيت در عراق و از دامنه هاي غربي کوههاي بختياري و دامنه جنوبي پشتکوه (حوالي بهبهان و رامهرمز و دزفول کنوني) در ايران شروع مي شده و جلگه هاي عراق و خوزستان کنوني در زير آبهاي آن پنهان بوده اند. رودهاي فرات ودجله و آبديز و کارون و کرخه نيز بدون پيوستن به هم، به خليج فارس مي ريخته اند. به مرور زمان رسوبات اين رودخانه ها به يکديگر متصل شده و دريا را به دو قسمت تقسيم کرده اند.
قسمت بالاي دريا بتدريج خشک شده و جلگه عراق کنوني را بوجود آورده است. خليج فارس در قرون ماقبل تاريخ با خارج بي ارتباط بوده و باريکه اي از خشکي آن را از درياي عمان جدا مي کرده که تدريجاً بر اثر امواج دريا، اين خشکي زير آب رفته و خليج فارس با درياي عمان اتصال پيدا کرده و بدين طريق با اقيانوس هند نيز مرتبط شده است.
نژادهاي ساکن در حوزه درياي پارس طبق قرائن و شواهد موجود مي توان گفت که پيشينيه خليج فارس به حدود 6 هزار سال قبل از ميلاد مي رسد و ساکنان آن نخستين اقوامي بودند که با هنر دريانوردي آشنا شده و با تسلط بر آبها به توسعه بازرگاني و نشر تمدن و فرهنگ پرداخته اند. اقوام و نژادهاي ساکن در خليج فارس در زمانهاي کهن عبارت بوده اند از:
1- دراويديان که در سواحل مکران اقامت داشتند و بعدها به تدريج در قبايل بلوچ تحليل رفتند. به احتمال زياد اين نژاد از سند يا کاش به سواحل مکران آمده بودند چرا که قبايل ساکن کراچي و اوراموراي فعلي و اورثاهاي غربي هم از نژاد دراويدي و در اصل منسوب به هندوستان بوده اند.
2- ساميها که محل سکونتشان منطقه اي بوده که مرزهاي آن به جبال ارمنستان، قسمتي از سرزمين ايران، سواحل خليج فارس، اقيانوس هند، درياي احمر، مصر و مديترانه محدود مي شده و بنام «هلال حاصلخيز» معروف بوده است. ساميها بعدها بنامهاي گوناگون معروف شدند: در شمال بنام آراميها و شاميها، در مشرق بنام بابليها و آشوريها، در جنوب بنام اعراب و در مغرب بنام فينيقيها و يهوديان.
3- عيلاميها هم قبل از شروع تاريخ در منطقه بين شوش تا نزديکي بوشهر اقامت داشته اند.
4- سومريها نيز احتمالاً 5 هزار سال قبل از ميلاد به نواحي خليج فارس مهاجرت کرده اند.
درياي پارس راه ارتباطي تمدنها
ساحل نشينان خليج فارس از همان آغاز زندگي با دامداري و پرورش شتر و اسب و الاغ و بز و گوسفند آشنا بودند. آنان همچنين در صيد صدف و مرواريد، حصيربافي، کشتي سازي و بافتن پارچه هاي بادباني نيز مهارت داشتند. براي ساحل نشينان خليج فارس (چه ساکنان شمالي و چه ساکنان کرانه هاي غربي وجنوبي آن) دريا منبع نعمت و برکت و راه تجارت و کسب ثروت و وسيله ارتباط و رفت و آمد و دفاع و لشگرکشي بوده است. ساکنان خليج فارس به مرور زمان دريافتند که دريا مي تواند راه ارتباطي کوتاهتر و در بسياري موارد کارآمدتر از راههاي زميني و خشکي باشد.
براي همين شروع به ساختن کشتيهايي براي رفت و آمد در دريا کردند. براي ساختن کشتيهاي ابتدايي معمولاً از تنه درختان بصورت ميان تهي استفاده مي کردند و يا چند قطعه الوار را با طناب به همديگر مي بستند و به اين طريق براي رفت و آمد در دريا از آنها استفاده مي کردند. بعدها و به مرور زمان در فن کشتي سازي پيشرفت کردند بطوري که جزيره بحرين بخاطر وجود يکنوع چوب مخصوص، به مرکز بزرگ کشتي سازي خليج فارس تبديل شد. احتمال مي رود که قديمي ترين ملل تاريخي جهان مانند سومريها، عيلاميها، آشوريها، بابليها و کلدانيها اولين بار در آبهاي خليج فارس کشتيراني را آغاز کرده باشند. مورخان و جغرافي نويسان يوناني و رومي بطور اجمال در نوشته هاي خود بيان کرده اند که اقوام ساکن در سواحل ايران از همان زمانهاي قديم آبهاي خليج فارس را وسيله ارتباطات نظامي و تجاري قرار داده بودند. عيلاميان که پيش از تاريخ در دشتهاي جنوب غربي ايران از شوش تا بوشهر سکونت داشته اند، صدها سال از خليج فارس بعنوان راه ارتباطي و بازرگاني با هند باختري و دره نيل استفاده مي کردند. آثار بدست آمده از کاوشهاي باستان شناسي در بنادر و جزاير خليج فارس نشان مي دهد که عيلاميان در روزگار باستان از بوشهر و خارک و ريشهر بعنوان مراکز بازرگاني و حکمراني بر کرانه ها و جزاير خليج فارس استفاده مي کردند.
ويرانه هاي ريشهر که در شرق شبه جزيره بوشهر واقع شده، شامل بقاياي دژ وسيع و بناهاي عهد عيلام، ظروف سفالي، اشيا مفرغي و آثار مختلفي از آن عصر است. آجرهايي از اين ويرانه ها بدست آمده که متعلق به عهد «شوتروک ناخونته» از شاهان دوره عهد طلايي عيلام مي باشد. با اين وصف مي توان گفت که از هزاره سوم تا هزاره اول پيش از ميلاد از ريشهر براي سکونت و کشتيراني و بازرگاني استفاده مي شده است. ريشهر تا قرون اوليه پس از اسلام نيز آباد بوده و نادرشاه افشار آنجا را مرکز نيروي دريايي ايران در خليج فارس قرار داده بود. عيلام، استان خوزستان و قسمتهايي از لرستان را در برمي گرفته و شوش که مرکز اين کشور باستاني و متمدن بوده است از راه خليج فارس با مراکز تمدن هند و پاکستان که موهنجودارو در غرب رود سند از مراکز مهم آن به شمار مي رود، ارتباط داشته است. عيلاميان از طريق شبه جزيره بوشهر و ريشهر با مصر و هندوستان نيز روابط بازرگاني برقرار کرده بودند و کالاهاي بازرگاني اين دوران، فراورده هاي کشاورزي و دامي، مواد معدني و کالاهاي ساخته شده بوده است.
ارتباط هايي که از طريق خليج فارس برقرار مي شده فقط منحصر به چند مورد در زمان عيلاميان نبوده است. بلکه آثاري که از بنادر و شهرهاي مختلف اطراف خليج فارس طي کاوشهاي باستان شناسي بدست آمده، نشانگر اين است که در اعصار مختلف از خليج فارس بعنوان راه ارتباطي فرهنگها استفاده مي شده است. در سال 3-1992 مستر ماکي در نزديکي بغداد مهر منقوشي را پيدا کرد که از هر حيث با مهرهايي که توسط سرجان مارشال در شمال هندوستان کشف شده بود، مشابه است. اين اکتشاف نشان مي دهد که نه تنها ارتباطي منظمي بين اين دو ناحيه از طريق آبراه خليج فارس وجود داشته، بلکه تمدن مشترکي نيز بواسطه اين ارتباط در اين نقاط بوجود آمده بود.
همچنين در جزيره بحرين هم معبدي کشف شده است که از طرفي تشابه بسيار زيادي به معابد سومري در دوران ابتدايي دارد و از سويي ديگر با داشتن حوض و حمام شبيه پرستشگاههاي دره سند است. باستان شناسان با توجه به اين شواهد بدست آمده، ادعا مي کنند که اين پرستشگاهها از مردمي بجا مانده که از سويي با اهالي بين النهرين و از سوي ديگر با مردم دره سند بازرگاني داشته اند. به اين ترتيب بحرين حداقل از 3 هزار سال پيش از ميلاد صاحب تمدن درخشاني بوده و از مراکز بزرگ قدرت و ثروت در آن دوران به شمار مي رفته است. اين چنين ارتباطهاي فرهنگي که تقريباً در سراسر منطقه ديده مي شود با ورود آريايي ها گسترده تر شد.
درياي پارس در طول قرون متمادي
هخامنشيان پس از پيروزي بر بين النهرين و تسلط بر کرانه هاي شمالي وجنوبي خليج فارس، وارث بازرگاني درياني باختر و خاور گرديدند.
اهميت اين راه آبي و امنيت آن بر هخامنشيان مخصوصاً کورش بزرگ روشن بود چون بازرگاني بين هند، آفريقاي خاوري، خليج فارس و کشورهاي پيرامون آن، سود سرشاري نصيب شهرها و بنادر خليج فارس مي ساخت. بعدها کوروش شوش را بجاي بابل مرکز بازرگاني قرار دارد تا کشتيها پس از ورود به رود کارون، کالاهاي خود رادر شوش تخليه کنند. بعد از کوروش، داريوش هم تلاشهاي زيادي براي امنيت راههاي آبي انجام داد و نيروي دريايي بزرگي تدارک ديد. او همچنين فرمان ايجاد کانال سوئز را داد تا کشتيهاي بازرگاني بتوانند از درياي پارس و درياي سرخ به مصر و درياي مديترانه وارد شوند و کالاهاي سرزمينهاي اطراف اين دريا را به ايران برسانند.
در زمان اشکانيان نيز، درياي پارس شاهراه بازرگاني، بوده و کشتيهاي زيادي در آن رفت و آمد مي کردند. بازرگاني و اقتصاد خارجي ايران بسيار مورد توجه اشکانيان بوده و در اين راستا براي دفاع از خليج فارس و بين النهرين در برابر يورش بيگانگان بويژه روميان، آماده بوده و ناوگان دريايي خود را تجهيز مي کردند. ناوگان اشکاني که در خليج فارس سير مي کردند تا جزيره سيلان و هند خاوري نيز پيش رفته بودند و در کشتيراني و دريانوردي حتي از فينيقي ها هم پيشي گرفته بودند. خليج فارس در زمان اشکانيان تبديل به يک راه ترانزيتي شده بود و دليل آن هم پذيرفتن هر نوع سکه در داد و ستد بود. اين امر خود باعث پيشرفت و توسعه روابط بازرگاني و اقتصادي در آن زمان بين ايران و کشورهاي مختلف بوده است.
ساسانيان هم به خليج فارس بعنوان مرکز فعاليتهاي بازرگاني، توجه ويژه اي داشتند.
در اين دوران بنادر بسياري بر کرانه هاي خليج فارس بنا شد. بندر ابله نزديک بصره يکي از اين بنادر بود که توسط اردشير بابکان بنا گرديد. بندر سيراف نيز که از بنادر مهم اين دوران به شمار مي رود، حدود 3 قرن يکي از بزرگترين بنادر خليج فارس بود و صادرات و واردات کالا به چين و هند و بالعکس از طريق اين بندر انجام مي گرفت.
مهمترين کالاهايي که از چين به ايران وارد مي شد، عبارت بود از پارچه هاي ابريشمي، هنرهاي دستي، مشک، کافور، کاغذ و ظروف چيني. از هند و جاوه و سوماترا نيز ادويه، عطر، دارو، چوب صندل، آبنوس، عود، کافور، چوب صنعتي خيزران و ساج به سيراف وارد مي شد. (افشار سيستاني، 1381، ص 52).
از ايران نيز پارچه هاي کتاني، سنگ، دستمال، حوله، پارچه هاي پشمي، فرش، مرواريد، ساخته هاي فلزي، طلا و نقره، گلاب مرغوب و سفره هاي خوش نقش صادر مي شد.
ساسانيان بنادر ديگري نيز در کرانه هاي خليج فارس بنا کردند که هر کدام در نوع خود مهم بوده و باعث رونق بازرگاني خارجي ايران بودند.
پس از ظهور اسلام نيز تا مدتها منطقه خليج فارس با همان روش دوران ساساني اداره مي شد. اما بعد از گسترش دين اسلام، ديلميان بر خليج فارس چيره شدند و چون به اهميت نيروي دريايي در خليج فارس پي برده بودند، به ساماندهي آن پرداختند و بدين ترتيب ناوگان دريايي منظمي بوجود آمد که بعدها به کمک همين ناوگان، عمان را تصرف کردند. در سالهاي بعد نيز، پادشاهان مختلفي بر خليج فارس مسلط شدند و روز بروز بر اهميت بنادر آن افزوده مي شد تا اينکه در اوايل قرن 8 هـ .ق جزيره هرمز، جايگزين بندر سيراف و بندر کيش شد و از آن تاريخ خليج فارس عرصه تحولات جديدي شد. تا قبل از روي کارآمدن صفويان، پرتغاليها بر خليج فارس تسلط داشتند و جزيره هرمز را مرکز عمليات دريايي و بازرگاني خود قرار داده بودند و از اين طريق بر بازرگاني بصره، مسقط، بندرعباس و ديگر نقاط مسلط شده بودند. شاه عباس صفوي به کمک انگليسي ها، دست پرتغاليها را از خليج فارس کوتاه کرد و در اين دوران کشور تقريباً در
زمينه هاي مختلف داراي تشکيلات منظم و سازمان يافته شد. ولي نفوذ انگليسيها از اين زمان در اين دريا زيادتر شد.
افشاريان و زنديان نيز تلاشهاي بسياري در ايجاد نظم و همچنين توسعه نيروي دريايي انجام دادند. نادرشاه چند فروند کشتي از انگليسي ها و هلندي ها خريد و حتي دستور داد که براي ساختن کشتيهاي جديد از جنگلهاي مازندران چوب و تخته به خليج فارس بياورند. کريم خان زند نيز بعد از نادرشاه با دزدان دريايي جنگيد و آنان را سرکوب کرد. او همچنين عمان و بصره را تصرف کرد.
در زمان قاجار خليج فارس وضعيتي به مراتب بدتر داشت چرا که مورد تاخت و تاز و هجوم کشورهاي استعمارگر مخصوصاً انگليس بود. بي تدبيريها و عياشيهاي شاهان قاجار و آشفتگيهاي آن دوران نيز مزيد بر علت شده بود تا فرانسه و روسيه و انگلستان هر کدام به نوعي خود را مالک و مسلط بر خليج فارس بدانند. در اين ميان تنها اميرکبير بود که کوششهايي را در جهت پيشرفت و آباداني خليج فارس و ايجاد نيروي دريايي در مازندران و خليج فارس کرد. ولي بي کفايتيهاي شاهان قاجار، نفوذ دول استعمارگر خارجي و سياستهاي ويرانگر آنان باعث شد تا کارهاي اميرکبير بي سرانجام بماند. بعد از دوره قاجار، يعني در زمان پهلوي با شروع جنگ جهاني اول خليج فارس شاهد تحولات بسيار مهم سياسي بود.
در سال 1306 هـ .ش بودجه نيروي دريايي از تصويب مجلس شوراي ملي گذشت و سال بعد از آن، نخستين گروه افسران ايراني براي يادگيري فنون دريايي به ايتاليا اعزام شدند. در طول جنگ جهاني دوم هم با اينکه ايران خود را بيطرف اعلام کرده بود، ولي باز هم به آبهاي خليج فارس تعرض مي شد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي سيادت ايران بر خليج فارس بتدريج بر عراق و آمريکا و متحدانش آشکار شد.
منابع و مآخذ:
1- افشار سيستاني، ايرج. نام خليج فارس بر پايه اسناد تاريخي و نقشه هاي جغرافيايي، تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه، 1381.
2- اقبال آشتياني، عباس. مطالعاتي در باب بحرين و جزاير و سواحل خليج فارس، تهران: اساطير، 1384.
3- تکميل همايون، ناصر. خليج فارس، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1380.
4- رائين، اسماعيل. دريانوردي ايرانيان، ج اول تهران: [چاپخانه سکه]، 1350.
5- مجيد زاده، يوسف. تاريخ و تمدن بين النهرين ج 2، تهران: مرکز نشر دانشگاهي، 1376.
6- نوربخش، حسين. بنادر ايران در خليج فارس، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1382.
7- دريانوردي در ايران، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1382.
8- ويلسون، آرنولد. خليج فارس، ترجمه محمد سعيدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1366.
پيشينه ي درياي پارس
من اهوارا مزدا، آبها را بر مردارها و دخمه ها و
بازمانده هاي چرکين و استخوانها روان مي کنم.
آنگاه من، اهورا مزدا، آبها را پنهاني باز مي گردانم.
من اهورا مزدا، آبها را به درياي پوئي تيک (خليج
فارس) باز مي گردانم.
(فرگرد 5، شماره 18، ونديداد اوستا)
آبهاي جنوب ايران از درياي سرخ تا کرانه هاي سند در پاکستان، در آثار تاريخي و جغرافيايي درياي پارس ناميده شده است. بخشي از اين آبها که از تنگه هرموز بسوي باختر تا پيوستنگاه اروندرود و بهمن شير کشيده شده، خليج فارس نام دارد و بخشي ديگر که از تنگه هرموز بسوي خاور تا پيوستنگاه رود سند ادامه دارد، درياي مکران يا درياي عمان ناميده مي شود. (افشار سيستاني، 1381، ص 13)
با استناد به نوشته هاي استاد عباس اقبال آشتياني، محدوده جغرافيايي خليج فارس مدتها قبل از آنکه اقوام کلداني و عيلامي در جلگه هاي عراق و خوزستان کنوني ساکن شوند و حکومت و دولت و تمدن بوجود آورند، از حدود شهرهاي سنجار و سامره و هيت در عراق و از دامنه هاي غربي کوههاي بختياري و دامنه جنوبي پشتکوه (حوالي بهبهان و رامهرمز و دزفول کنوني) در ايران شروع مي شده و جلگه هاي عراق و خوزستان کنوني در زير آبهاي آن پنهان بوده اند. رودهاي فرات ودجله و آبديز و کارون و کرخه نيز بدون پيوستن به هم، به خليج فارس مي ريخته اند. به مرور زمان رسوبات اين رودخانه ها به يکديگر متصل شده و دريا را به دو قسمت تقسيم کرده اند.
قسمت بالاي دريا بتدريج خشک شده و جلگه عراق کنوني را بوجود آورده است. خليج فارس در قرون ماقبل تاريخ با خارج بي ارتباط بوده و باريکه اي از خشکي آن را از درياي عمان جدا مي کرده که تدريجاً بر اثر امواج دريا، اين خشکي زير آب رفته و خليج فارس با درياي عمان اتصال پيدا کرده و بدين طريق با اقيانوس هند نيز مرتبط شده است.
نژادهاي ساکن در حوزه درياي پارس طبق قرائن و شواهد موجود مي توان گفت که پيشينيه خليج فارس به حدود 6 هزار سال قبل از ميلاد مي رسد و ساکنان آن نخستين اقوامي بودند که با هنر دريانوردي آشنا شده و با تسلط بر آبها به توسعه بازرگاني و نشر تمدن و فرهنگ پرداخته اند. اقوام و نژادهاي ساکن در خليج فارس در زمانهاي کهن عبارت بوده اند از:
1- دراويديان که در سواحل مکران اقامت داشتند و بعدها به تدريج در قبايل بلوچ تحليل رفتند. به احتمال زياد اين نژاد از سند يا کاش به سواحل مکران آمده بودند چرا که قبايل ساکن کراچي و اوراموراي فعلي و اورثاهاي غربي هم از نژاد دراويدي و در اصل منسوب به هندوستان بوده اند.
2- ساميها که محل سکونتشان منطقه اي بوده که مرزهاي آن به جبال ارمنستان، قسمتي از سرزمين ايران، سواحل خليج فارس، اقيانوس هند، درياي احمر، مصر و مديترانه محدود مي شده و بنام «هلال حاصلخيز» معروف بوده است. ساميها بعدها بنامهاي گوناگون معروف شدند: در شمال بنام آراميها و شاميها، در مشرق بنام بابليها و آشوريها، در جنوب بنام اعراب و در مغرب بنام فينيقيها و يهوديان.
3- عيلاميها هم قبل از شروع تاريخ در منطقه بين شوش تا نزديکي بوشهر اقامت داشته اند.
4- سومريها نيز احتمالاً 5 هزار سال قبل از ميلاد به نواحي خليج فارس مهاجرت کرده اند.
درياي پارس راه ارتباطي تمدنها
ساحل نشينان خليج فارس از همان آغاز زندگي با دامداري و پرورش شتر و اسب و الاغ و بز و گوسفند آشنا بودند. آنان همچنين در صيد صدف و مرواريد، حصيربافي، کشتي سازي و بافتن پارچه هاي بادباني نيز مهارت داشتند. براي ساحل نشينان خليج فارس (چه ساکنان شمالي و چه ساکنان کرانه هاي غربي وجنوبي آن) دريا منبع نعمت و برکت و راه تجارت و کسب ثروت و وسيله ارتباط و رفت و آمد و دفاع و لشگرکشي بوده است. ساکنان خليج فارس به مرور زمان دريافتند که دريا مي تواند راه ارتباطي کوتاهتر و در بسياري موارد کارآمدتر از راههاي زميني و خشکي باشد.
براي همين شروع به ساختن کشتيهايي براي رفت و آمد در دريا کردند. براي ساختن کشتيهاي ابتدايي معمولاً از تنه درختان بصورت ميان تهي استفاده مي کردند و يا چند قطعه الوار را با طناب به همديگر مي بستند و به اين طريق براي رفت و آمد در دريا از آنها استفاده مي کردند. بعدها و به مرور زمان در فن کشتي سازي پيشرفت کردند بطوري که جزيره بحرين بخاطر وجود يکنوع چوب مخصوص، به مرکز بزرگ کشتي سازي خليج فارس تبديل شد. احتمال مي رود که قديمي ترين ملل تاريخي جهان مانند سومريها، عيلاميها، آشوريها، بابليها و کلدانيها اولين بار در آبهاي خليج فارس کشتيراني را آغاز کرده باشند. مورخان و جغرافي نويسان يوناني و رومي بطور اجمال در نوشته هاي خود بيان کرده اند که اقوام ساکن در سواحل ايران از همان زمانهاي قديم آبهاي خليج فارس را وسيله ارتباطات نظامي و تجاري قرار داده بودند. عيلاميان که پيش از تاريخ در دشتهاي جنوب غربي ايران از شوش تا بوشهر سکونت داشته اند، صدها سال از خليج فارس بعنوان راه ارتباطي و بازرگاني با هند باختري و دره نيل استفاده مي کردند. آثار بدست آمده از کاوشهاي باستان شناسي در بنادر و جزاير خليج فارس نشان مي دهد که عيلاميان در روزگار باستان از بوشهر و خارک و ريشهر بعنوان مراکز بازرگاني و حکمراني بر کرانه ها و جزاير خليج فارس استفاده مي کردند.
ويرانه هاي ريشهر که در شرق شبه جزيره بوشهر واقع شده، شامل بقاياي دژ وسيع و بناهاي عهد عيلام، ظروف سفالي، اشيا مفرغي و آثار مختلفي از آن عصر است. آجرهايي از اين ويرانه ها بدست آمده که متعلق به عهد «شوتروک ناخونته» از شاهان دوره عهد طلايي عيلام مي باشد. با اين وصف مي توان گفت که از هزاره سوم تا هزاره اول پيش از ميلاد از ريشهر براي سکونت و کشتيراني و بازرگاني استفاده مي شده است. ريشهر تا قرون اوليه پس از اسلام نيز آباد بوده و نادرشاه افشار آنجا را مرکز نيروي دريايي ايران در خليج فارس قرار داده بود. عيلام، استان خوزستان و قسمتهايي از لرستان را در برمي گرفته و شوش که مرکز اين کشور باستاني و متمدن بوده است از راه خليج فارس با مراکز تمدن هند و پاکستان که موهنجودارو در غرب رود سند از مراکز مهم آن به شمار مي رود، ارتباط داشته است. عيلاميان از طريق شبه جزيره بوشهر و ريشهر با مصر و هندوستان نيز روابط بازرگاني برقرار کرده بودند و کالاهاي بازرگاني اين دوران، فراورده هاي کشاورزي و دامي، مواد معدني و کالاهاي ساخته شده بوده است.
ارتباط هايي که از طريق خليج فارس برقرار مي شده فقط منحصر به چند مورد در زمان عيلاميان نبوده است. بلکه آثاري که از بنادر و شهرهاي مختلف اطراف خليج فارس طي کاوشهاي باستان شناسي بدست آمده، نشانگر اين است که در اعصار مختلف از خليج فارس بعنوان راه ارتباطي فرهنگها استفاده مي شده است. در سال 3-1992 مستر ماکي در نزديکي بغداد مهر منقوشي را پيدا کرد که از هر حيث با مهرهايي که توسط سرجان مارشال در شمال هندوستان کشف شده بود، مشابه است. اين اکتشاف نشان مي دهد که نه تنها ارتباطي منظمي بين اين دو ناحيه از طريق آبراه خليج فارس وجود داشته، بلکه تمدن مشترکي نيز بواسطه اين ارتباط در اين نقاط بوجود آمده بود.
همچنين در جزيره بحرين هم معبدي کشف شده است که از طرفي تشابه بسيار زيادي به معابد سومري در دوران ابتدايي دارد و از سويي ديگر با داشتن حوض و حمام شبيه پرستشگاههاي دره سند است. باستان شناسان با توجه به اين شواهد بدست آمده، ادعا مي کنند که اين پرستشگاهها از مردمي بجا مانده که از سويي با اهالي بين النهرين و از سوي ديگر با مردم دره سند بازرگاني داشته اند. به اين ترتيب بحرين حداقل از 3 هزار سال پيش از ميلاد صاحب تمدن درخشاني بوده و از مراکز بزرگ قدرت و ثروت در آن دوران به شمار مي رفته است. اين چنين ارتباطهاي فرهنگي که تقريباً در سراسر منطقه ديده مي شود با ورود آريايي ها گسترده تر شد.
درياي پارس در طول قرون متمادي
هخامنشيان پس از پيروزي بر بين النهرين و تسلط بر کرانه هاي شمالي وجنوبي خليج فارس، وارث بازرگاني درياني باختر و خاور گرديدند.
اهميت اين راه آبي و امنيت آن بر هخامنشيان مخصوصاً کورش بزرگ روشن بود چون بازرگاني بين هند، آفريقاي خاوري، خليج فارس و کشورهاي پيرامون آن، سود سرشاري نصيب شهرها و بنادر خليج فارس مي ساخت. بعدها کوروش شوش را بجاي بابل مرکز بازرگاني قرار دارد تا کشتيها پس از ورود به رود کارون، کالاهاي خود رادر شوش تخليه کنند. بعد از کوروش، داريوش هم تلاشهاي زيادي براي امنيت راههاي آبي انجام داد و نيروي دريايي بزرگي تدارک ديد. او همچنين فرمان ايجاد کانال سوئز را داد تا کشتيهاي بازرگاني بتوانند از درياي پارس و درياي سرخ به مصر و درياي مديترانه وارد شوند و کالاهاي سرزمينهاي اطراف اين دريا را به ايران برسانند.
در زمان اشکانيان نيز، درياي پارس شاهراه بازرگاني، بوده و کشتيهاي زيادي در آن رفت و آمد مي کردند. بازرگاني و اقتصاد خارجي ايران بسيار مورد توجه اشکانيان بوده و در اين راستا براي دفاع از خليج فارس و بين النهرين در برابر يورش بيگانگان بويژه روميان، آماده بوده و ناوگان دريايي خود را تجهيز مي کردند. ناوگان اشکاني که در خليج فارس سير مي کردند تا جزيره سيلان و هند خاوري نيز پيش رفته بودند و در کشتيراني و دريانوردي حتي از فينيقي ها هم پيشي گرفته بودند. خليج فارس در زمان اشکانيان تبديل به يک راه ترانزيتي شده بود و دليل آن هم پذيرفتن هر نوع سکه در داد و ستد بود. اين امر خود باعث پيشرفت و توسعه روابط بازرگاني و اقتصادي در آن زمان بين ايران و کشورهاي مختلف بوده است.
ساسانيان هم به خليج فارس بعنوان مرکز فعاليتهاي بازرگاني، توجه ويژه اي داشتند.
در اين دوران بنادر بسياري بر کرانه هاي خليج فارس بنا شد. بندر ابله نزديک بصره يکي از اين بنادر بود که توسط اردشير بابکان بنا گرديد. بندر سيراف نيز که از بنادر مهم اين دوران به شمار مي رود، حدود 3 قرن يکي از بزرگترين بنادر خليج فارس بود و صادرات و واردات کالا به چين و هند و بالعکس از طريق اين بندر انجام مي گرفت.
مهمترين کالاهايي که از چين به ايران وارد مي شد، عبارت بود از پارچه هاي ابريشمي، هنرهاي دستي، مشک، کافور، کاغذ و ظروف چيني. از هند و جاوه و سوماترا نيز ادويه، عطر، دارو، چوب صندل، آبنوس، عود، کافور، چوب صنعتي خيزران و ساج به سيراف وارد مي شد. (افشار سيستاني، 1381، ص 52).
از ايران نيز پارچه هاي کتاني، سنگ، دستمال، حوله، پارچه هاي پشمي، فرش، مرواريد، ساخته هاي فلزي، طلا و نقره، گلاب مرغوب و سفره هاي خوش نقش صادر مي شد.
ساسانيان بنادر ديگري نيز در کرانه هاي خليج فارس بنا کردند که هر کدام در نوع خود مهم بوده و باعث رونق بازرگاني خارجي ايران بودند.
پس از ظهور اسلام نيز تا مدتها منطقه خليج فارس با همان روش دوران ساساني اداره مي شد. اما بعد از گسترش دين اسلام، ديلميان بر خليج فارس چيره شدند و چون به اهميت نيروي دريايي در خليج فارس پي برده بودند، به ساماندهي آن پرداختند و بدين ترتيب ناوگان دريايي منظمي بوجود آمد که بعدها به کمک همين ناوگان، عمان را تصرف کردند. در سالهاي بعد نيز، پادشاهان مختلفي بر خليج فارس مسلط شدند و روز بروز بر اهميت بنادر آن افزوده مي شد تا اينکه در اوايل قرن 8 هـ .ق جزيره هرمز، جايگزين بندر سيراف و بندر کيش شد و از آن تاريخ خليج فارس عرصه تحولات جديدي شد. تا قبل از روي کارآمدن صفويان، پرتغاليها بر خليج فارس تسلط داشتند و جزيره هرمز را مرکز عمليات دريايي و بازرگاني خود قرار داده بودند و از اين طريق بر بازرگاني بصره، مسقط، بندرعباس و ديگر نقاط مسلط شده بودند. شاه عباس صفوي به کمک انگليسي ها، دست پرتغاليها را از خليج فارس کوتاه کرد و در اين دوران کشور تقريباً در
زمينه هاي مختلف داراي تشکيلات منظم و سازمان يافته شد. ولي نفوذ انگليسيها از اين زمان در اين دريا زيادتر شد.
افشاريان و زنديان نيز تلاشهاي بسياري در ايجاد نظم و همچنين توسعه نيروي دريايي انجام دادند. نادرشاه چند فروند کشتي از انگليسي ها و هلندي ها خريد و حتي دستور داد که براي ساختن کشتيهاي جديد از جنگلهاي مازندران چوب و تخته به خليج فارس بياورند. کريم خان زند نيز بعد از نادرشاه با دزدان دريايي جنگيد و آنان را سرکوب کرد. او همچنين عمان و بصره را تصرف کرد.
در زمان قاجار خليج فارس وضعيتي به مراتب بدتر داشت چرا که مورد تاخت و تاز و هجوم کشورهاي استعمارگر مخصوصاً انگليس بود. بي تدبيريها و عياشيهاي شاهان قاجار و آشفتگيهاي آن دوران نيز مزيد بر علت شده بود تا فرانسه و روسيه و انگلستان هر کدام به نوعي خود را مالک و مسلط بر خليج فارس بدانند. در اين ميان تنها اميرکبير بود که کوششهايي را در جهت پيشرفت و آباداني خليج فارس و ايجاد نيروي دريايي در مازندران و خليج فارس کرد. ولي بي کفايتيهاي شاهان قاجار، نفوذ دول استعمارگر خارجي و سياستهاي ويرانگر آنان باعث شد تا کارهاي اميرکبير بي سرانجام بماند. بعد از دوره قاجار، يعني در زمان پهلوي با شروع جنگ جهاني اول خليج فارس شاهد تحولات بسيار مهم سياسي بود.
در سال 1306 هـ .ش بودجه نيروي دريايي از تصويب مجلس شوراي ملي گذشت و سال بعد از آن، نخستين گروه افسران ايراني براي يادگيري فنون دريايي به ايتاليا اعزام شدند. در طول جنگ جهاني دوم هم با اينکه ايران خود را بيطرف اعلام کرده بود، ولي باز هم به آبهاي خليج فارس تعرض مي شد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي سيادت ايران بر خليج فارس بتدريج بر عراق و آمريکا و متحدانش آشکار شد.
منابع و مآخذ:
1- افشار سيستاني، ايرج. نام خليج فارس بر پايه اسناد تاريخي و نقشه هاي جغرافيايي، تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه، 1381.
2- اقبال آشتياني، عباس. مطالعاتي در باب بحرين و جزاير و سواحل خليج فارس، تهران: اساطير، 1384.
3- تکميل همايون، ناصر. خليج فارس، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1380.
4- رائين، اسماعيل. دريانوردي ايرانيان، ج اول تهران: [چاپخانه سکه]، 1350.
5- مجيد زاده، يوسف. تاريخ و تمدن بين النهرين ج 2، تهران: مرکز نشر دانشگاهي، 1376.
6- نوربخش، حسين. بنادر ايران در خليج فارس، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1382.
7- دريانوردي در ايران، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1382.
8- ويلسون، آرنولد. خليج فارس، ترجمه محمد سعيدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1366.