فرشيد چچاني_ اورمان منطقهاي کوهستاني با کوهپايههايي سرسبز و درههايي خرم، همراه با رودخانههايي خروشان در دو استان کردستان و کرمانشاه در ايران و بخش جنوبي استان سليمانيه در عراق واقع شده است. اين منطقه دلپذير از طبيعتي بکر و اصيل برخوردار است که در سالهاي اخير ميزبان گردشگران ايراني و نيز بخشي از توريستهاي غربي بوده است. مردم اورامان داراي يک زندگي اصيل طبيعي به دور از مظاهر تصنعي دوران مدرن هستند. روش زندگي، آداب و رسوم، معماري و البسه و ابزارهاي مورد استفاده در زندگي روزمره مردمان اين ديار از چنان اصالتي برخوردار است که توجه نافذ هر گردشگري را به خود جلب ميکند. جداي از اين موارد، اورمان صاحب فرهنگ فولکلوريک ريشهدار و گستردهايي است که در قالب ترانههاي شفاهي، بازيهاي محلي متنوع، مراسم آئيني مختص به خود و موسيقي متمايز اورامي که غالباً از آن تحت عنوان «سياچمانه» ياد ميشود، پديدار گشته است. اورامان همچنين خاستگاه بخش اعظمي از ادبيات کلاسيک کردي است که نمونههاي بارز آن را ميتوان در آثار شعراي بزرگي همچون مولوي کرد، بيساراني، خاناي قبادي و ميرزا عبدالقادر پاوهاي يافت.
از ويژگيهاي نکات فوقالذکر اينگونه ميتوان استنباط کرد که در فرهنگ، ادبيات، معماري و جنبههاي زندگي مردم اورامان- که به لهجه «گوراني» زبان کردي تکلم ميکنند- نوعي خاص از آرمانگرايي، سرزندگي و پويايي وجود دارد. شايد بتوان گفت که خصوصيات ذکر شده بيشتر از هر جنبه فرهنگي ديگر اورامان در ادبيات و موسيقي آن به چشم ميخورد. از سوي ديگر، شيوه خاص معماري روستاهاي اورامان و همچنين ابزار و وسايل مورد استفاده در زندگي روزمره بيش از هر چيز نشانگر نزديکي انسان اورامي به طبيعت بکر اين ديار است. چنين وحدت و قرابتي ميان انسان و طبيعت و يا ميان فرهنگ و طبيعت را حتي ميتوان به وضوح در وزن پنجهاي موجود در اشعار اورامي يافت که خود انعکاس نغمههاي جاري در دل طبيعت است. اين ويژگي را ميتوان در موسيقي اورامي نيز يافت که از سويي داراي خصوصيات آرمانگرايانه است و از سويي نيز با طبيعت اين ديار کاملاً اينهماني است.
اينهماني انسان با طبيعت، آرمانگرايي، معنوي پنداشتن طبيعت و باورهاي وحدت وجودي که بر اساس آن خالق و مخلوق در هم تنيده شدهاند و از همينرو طبيعت داراي ابعاد معنوي ميشود، همه در نهايت نوعي خاص از عرفان و شيوهاي متفاوت از تصوف را به وجود آوردهاند که در زندگي عرفا و صوفيان اورامان قابل رويت است. موارد فوقالذکر ما را بر آن ميدارند تا صحبت از گونهاي کاملاً متفاوت و خاص از حکمت شرقي به ميان آوريم که تا کنون آن طور که بايد به آن پرداخته نشده است. از همينرو، به منظور جذب گردشگران غربي و رونق صنعت گردشگري بايد بيش از پيش به تبيين موارد فوق پرداخت و لايههاي پنهان اين فرهنگ خاص را آشکارتر کرد.
حال بحث در اين است که ويژگيهاي فوقالذکر در حوزههاي مختلف فرهنگ و هنر موجود در اورامان از سويي و عرفان و تصوف از سويي ديگر، در تاريخ چند قرن اخير در مغرب زمين (غالباً کشورهاي توسعهيافته) ديده نميشود. ميتوان دکارت، فيلسوف فرانسوي را نخستين انديشهورزي در اوايل دوران مدرن دانست که در نظام فلسفي و خردگرايي خود انسان را از طبيعت و در نهايت ذهن را از جسم جدا کرد. عقلگرايي دکارتي و تأثير آن در انديشه بخش عمدهاي از فيلسوفان سده هفدهم و هجدهم، از عوامل اصلي جدايي انسان غربي از مادر طبيعت بود. اين ويژگي در دوران مابعد دکارت چنان خصلت افراطي به خود گرفت که امروزه از آن تحت عنوان خردابزاري و نه خردباوري ياد ميشود، که در آن احساس و عشق و پرداختن به امور معنوي و ذهني از جايگاه مهمي برخوردار نيستند. رشد تکنولوژي، از سوي ديگر دليل مضاعفي است براي جدايي هرچه بيشتر انسان غربي از طبيعت معنوي که اين خود پيامدهاي بسيار منفي را به دنبال داشته است که از آن دسته ميتوان به آشفتگيهاي رواني و از خودبيگانگي انسان معاصر غربي ياد کرد.
هدف از اين نوشتار اين است که بتوان رابطهاي ميان خردگرايي محض غربي با حکمت اصيل شرقي برقرار کرد که اين امر غالباً مورد غفلت واقع شده است. شايد آرتور شوپنهاور، نخستين انديشمند مغرب زمين بود که يکصد و پنجاه سال قبل از اهميت رجوع فرد به بنبست رسيده غربي به حکمت پوياي شرقي سخن راند و اين آموزة وي با بيتوجهي از سوي ديگر انديشمندان غربي مواجه شد. در چند دهه گذشته، اما ما شاهد حضور گردشگران فراوان غربي در نواحي شرقي آسيا بودهايم، و متأسفانه چنان حضور چشمگيري در منطقه اورامان ديده نميشود. به همين منظور، تبيين و ارائه و برجسته کردن هرچه بيشتر فرهنگ، آداب، رسوم و تاريخ اين ديار ميتواند در جذب توجه گردشگران غربي به اين منطقه بکر و اصيل مؤثر واقع شود .